قسمت سوم داستان نیمه ی گمشده ی من

خوب بدوئین برین ادامه مطالب و داستان رو بخونین 

 

 

 

 

    



فرداش لی مین هو مجبوره با گااول بره مدرسه و توی ماشین از عصبانیت می خواست خودشو بکشه ولی تحمل میکنه و میرسه مدرسه.از ماشین پیاده میشه که بره داخل سالن که یکدفعه میبینه گااول خودشه میچسبونه بهش و میگه اوپا بریم توکه لی مین هو دست های گااول رو از خودش جدا میکنه و خودش میره تو و گااول نارحت میشه ولی روحیه ی خودشو از دست نمیده.
لی مین هو وارد کلاس که میشه میبینه یوبین در کنار سونگ هیون نشسته و لی مین هو کلی حرص میخوره ولی به روی خودش نمیاره وقتی که مدرسه تموم میشه لی مین هو بیرون مدرسه منتظر یوبین وایساده که یوبین رو میبینه و میره سمتش که یوبین مسیرشو عوض میکنه تا از دست لی مین هو خلاص بشه ولی لی مین هو میدوئه و بازو های یوبین رو میگیره و بهش میگه هیچی یادت نیومده؟که یوبین میگه:نه و میگه دیگه مزاحمم نشو وتوی کار های من دخالت نکن و دست های لی مین هو رو از روی بازوش میزنه کنار و میاد که از خیابون رد بشه ولی ماشین رو نمیبینه و لی مین هو میره نجاتش میده و اونو میاره توی پیاده رو که یوبین یک لحظه گیجه ولی بعدش میفهمه چه اتفاقی افتاده و کلی از لی مین هو تشکر میکنه و میره .ولی توی راه از خودش میپرسه من باید چه چیزی رو یادم بیاد؟چرا ولیعهد باید به من کمک کنه؟وهمینجوری سوال های متفاوت از خودش میپرسه و از طرفی هم لی مین هو خیلی خوشحاله که تونسته به یوبین کمک کنه و به خودش میگه:بلاخره تونستم یکم از لطف هاتو جبران کنم.هیچ وقت تنهات نمیزارم ومیره سوار ماشینش بشه تا بره خونه.ولی تمام این صحنه هارو گااول میبینه وبه خودش میگه پس این دخترس که دل پرنس مارو برده؟حالیش میکنم!
لی مین هو میره توی اتاقش و میره البوم عکس های خودشو باز میکنه و عکس های خودشو با یوبین میبینه و میگه یعنی یادش میاد؟اگه یادش نیاد چیکار کنم ؟وریز ریز گره میکنهاز طرف دیگه هم یوبین توی اتاقشه و داره به کاری که لی مین هو براش کرد فکر میکنه ولی به هیچ نتیجه ای نمیرسه و میگه اون به خاطر عذاب وجدان به من کمک میکنه و بعدش میگیره میخوابه.
فرا صبحش لی مین هو با ماشین خودش میاد مدرسه که دوباره اتفاق دیروزش با گااول اتفاق نیفته ،وقتی میرسه مدرسه میبینه یوبین داره داخل مدرسه میاد و میره پیشش و بهش یه شاخه گل رز میده و میگه سلام عزیزم ،یوبین هم با تعجب گل رو از لی مین هو میگیره و لی مین هو هم دست یوبین رومیگیره و اونو میبره توی ماشینشو وبه یوبین میگه فقط یک روز با من باش و یوبین میگه پس مدرسه چی؟و لی مین هو میگه اون با من و یوبین هم چیزی نمیگه.لی مین هو یوبین رو میبره شهر بازی و کلی اون جا حال میکنن وبعدش نزدیکای غروب اونو میبره جایی که غروب آفتاب رو با هم ببینن و یوبین هم که خیلی شگفت زده شد به لی مین هو میگه :من بخشیدمت ؟و لی مین هو هم میگه:هان؟آه...خوب...باشه،ولی این فقط برای بخشیدنت نبود و صورتشو میاره جلو تا یوبین رو ببوسه ولی یکدفعه گوشی یوبین زنگ میخوره و هر دو از اون حالت میان بیرون و یوبین میبینه که سونگ هیونه جواب نمیده که لی مین هو میگه جواب بده حتما ضروریه که یوبین با حالت شرمندگی میگه سونگ هیونه که لی مین هو از درون آتیش میگیره و به یوبین میگه دیگه نمی خوام با اون باشی و یوبین هم هیچ چی نمیگه و میاد بحث رو عوض میکنه و میگه:هوا تاریک شده من باید برم خونم و لی مین هو هم در ماشین رو برای یوبین باز میکنه و یوبین هم توی ماشین میشینه و میگه ممنونم.ولی مین هو هم سوار ماشین میشه و راه میفته تا یوبین رو ببره خونش و در تمام مسیر یوبین خواب بود و لی مین هو همه ی حواسش به یوبین بود تا اینکه به خونه میرسن و لی مین هو به یوبین میگه پاشو رسیدیم و یوبین میگه ممنونم و از ماشین پیاده میشه و میاد خداحافظی کنه که یوبین میگه تو ادرس خونمو از کجا میدونستی؟که لی مین هو به یوبین جواب نمیده و میگه خداحافظ و میره.و یوبین هم با خودش میگه اون از کجا ادرس خونمو میدونست ؟ولی بعدش میگه :بی خیال الان خیلی گشنمه و میره خونه و مامانشو بغل میکنه و بهش میگه من امروز با ولیعهد بیرون بودم که مامانش شوکه میشه و خودشو از بغل یوبین میکشه بیرون و بهش میگه خوب...خوبه...ولی بعدش میره توی فکرو میره توی اتاقش و یوبین میگه این روزا همه مشکوکن!از اون طرف هم لی مین هو یاد لحظه ای میفته که میخواست یوبین رو ببوسه و میگه من خیلی چیز های دیگه ای هم از تو ،یوبین میدونم و میرسه داخل قصر و یه راست میره داخل اتاقشو و اون شبو نمیتونه بخوابه! 
 فردا صبحش به خاطر اینکه شب نخوابیده بود حال درسته حسابی نداشت و خوابش میومد ولی با این حال لباس هاشو میپوشه و با کلی شوق و اشتیاق میره مدرسه.توی مدرسه میبینه یوبین یه گوشه نشسته و میاد که بره پیشش ولی میبینه سونگ هیون داره میره پیش یوبین ،خودشو قایم میکنه تا ببینه عکس العمل یوبین چیه که میبینه یوبین داره باهاش حرف میزنه و بعد از یه مدتی هم سونگ هیون از پیشش میره و میفهمه رابطه اون دو تا تموم شده و کلی خوشحال میشه و وقتی که سونگ هیون داره از پیش یوبین میاد لی مین هو هم میره سمت یوبین و لی مین هو هم یه لبخند تمسخر آمیز به سونگ هیون میزنه ولی سونگ هیون فقط بهش ادای احترام میکنه و میره.لی مین هو میره پیش یوبین و از جاش بلندش میکنه و میبرتش توی زمین فوتبال تا کسی اون دو تا رو با هم نبینه و میاد یوبین رو بغل میکنه و بهش میگه خوشحالم که دیگه با سونگ هیون نیستی و یوبین هم میگه منم خوشحالم که با توام.که یکدفعه ای گااول میاد اونجا و به لی مین هو میگه اوپا بیا بریم سر کلاس الن استاد میاد و لی مین هو هم میگه نمیخوام زنگ بعد میام که یکدفعه ای به یوبین بر میخوره و میزاره میره که لی مین هو یه نگاه خشن به گاول میندازه و میره دنبال یوبین و به یوبین میگه تو داری اشتباه فکر میکنی من هیچ احساسی نسبت به اون ندارم واون یه زمانی نامزدم بوده ولی الان با هم رابطه ای نداریم که یوبین وایمیسه و لی مین هو نگاه میکنه و میگه باور میکنم،حالا بیا بریم سر کلاس ،دیروز هم مدرسه نرفتیم کلی عقب میمونیم که لی مین هن میگه اگر بخوای برات معلم خصوصی میگیرم که یوبین میگه نمیخواد.بیا بریم سر کلاس.و با همدیگه میرن سر کلاس.سر کلاس معلمشون بهشون میگه که هفته ی دیگه یه گردش علمی داریم و باید همه در اون شرکت کنن که همه ی بچه ها خوشحال میشن از جمله یوبین و لی مین هو. 
ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد