قسمت دوم داستان نیمه ی گمشده ی من

خوب برین ادامه مطالب و داستان رو بخونین


روز بعد لی مین هو لباس های اسپرت می پوشه وکلی وقت میزاره تا موهاشو فر کنه و از قصر میزنه بیرون ومیره بیمارستان توی بیمارستان هم یوبین رو به بخش منتقل کرده بودند و اون به هوش اومده بود.لی مین هو میرسه پشت در اتاق یوبین و موهاشو یکم مرتب میکنه و دسته گلش رو میگیره پشتش و با خوشحالی وارد اتاق میشه و میره بالای سر یوبین وپیشونیشو بوس میکنهو گل رو میگیره سمتش و یوبین میگه:با من کاری داشتین؟اینجا چیکار میکنین؟و لی مین هو یکم شوکه میشه ومیگه:ببخشید ندیدمت و با ماشین باهات تصادف کردم کاملا اتفاقی بود که یکدفعه یوبین با متکا میزنه توی صورت لی مین هو و لی مین هو میگه:داری چیکار میکنی؟و یوبین میگه میخواستم ادبت کنم و لی مین هو ناراحت میشه و میگه خیلی ببخشید که دوباره یوبین با متکا میزنه توی سر و صورت لی مین هو و لی مین هو میگه چرا اینجوری میکنی هیچ میدونی چقدر نگرانت بودم ؟چرا با من اینکارو کردی ؟من که گفتم ازت حمایت میکنم؛چرا تنهام گذاشتی؟که یوبین گیج میشه ومیگه:شما؟من فکر میکنم اشتباه گرفتین .که لی مین هو میگه :منو نمیشناسی؟ویوبین میگه :نه ،نه شما رو میشناسم و نه دوست دارم که بشناسم حتما خیلی بی احتیاطین که به من زدین ولی مین هو پاها و دست هاش شل میشن و دسته گل از دستش میفته واشک توی چشم هاش جمع میشه و داره از اتاق میاد بیرون که دکتر میاد داخل اتاق و به یوبین میگه:خوب معلومه که این اقا کی هستن!و یوبین میگه:کی؟  

دکتر:خوب معلومه که ایشون کی هستن!ایشون ولیعد لی مین هو هستندیگه!و یوبین که احساس شرمندگی میکنه ادای احترام به لی مین هو میکنه ولی لی مین هو بهش محل نمیزاره و از اتاق میره بیرون و به دیوار تکیه میده و میشینه زار زار گریه میکنه و به خودش میگه مگه میشه منو فراموش کنه که یکدفعه ای دکتر از اتاق میاد بیرون و لی مین هو رو میبینه و بهش میگه 10 دقیقه دیگه بیاد توی اتاقش. 10 دقیقه بعد لی مین هو میره اتاق دکتر و دکتر بهش میگه بشینه و لی مین هو میگه چرا اون منو یادش نمیاد و دکتر میگه حتما در تمام مدت سعی میکرده که تو رو فراموش کنه حالا که به مغزش ضربه خورده مغزش این فرصت رو پیدا کرده که تو رو فراموش کنه البته بگم که تقریبا میشه گفت خیلی چیزها رو فراموش کرده و حافظه ی کوتاه مدتش به کل پاک شده.که لی مین هو میگه خوب کی دوباره حافظه اش بر میگرده و دکتر هم میگه شاید همین فردا یا پس فردا یا هفته ی دیگه یا ماه دیگه و یا این امکان هم وجود داره که اصلا حافظه اش برنگرده .لی مین هو که احساس عذاب میکرد بدون محل گذاشتن به دکتر میره دم در اتق یوبین و به اون نگاه میکنه و اشک میریزه البته یوبین متوجه حضور لی مین هو نمیشه.
فرداش لی مین هو که دوباره میخواد بره بیمارستان که یوبین رو ببینه جینهو جلوشو میگیره و بهش میگه شما دوباره با این کارتون باعث میشین به یوبین پدرتون ضربه بزنه و شما مطمئن باشین من یک کاری میکنم که شما هر روز یوبین رو ببینین البته بدون هیچ نگرانی که لی مین هو هم موافقت میکنه.
2 هفته بعدش لی مین هو که در حیاط مدرسه اش بود و داشت با دوستاشحرف میزد یکدفعه ای دختری رو میبینه که به نظرش آشناس یکم تند تر راه میره تا صورتشو به طور کامل ببینه و میفهمه که یوبینه و زنگ میزنه به جینهو و میگه یوبین توی مدرسه است خطری براش نداره و جینهو میگه نه اربابزاده من ترتیب این کارو دادم از این به بعد اون توی کلاس شماست لطفا سعیتون رو برای برگشتن حافظه اش بکنید که لی مین هو قند تو دلش آب میشه و میگه حتما مطمئن باش. 

سر کلاس درس حواس لی مین هو همه اش به یوبین بود البته این نکته رو بگم که این مدرسه هه برای بچه ÷ولدار هاس و مهشون تقریبا توی یک سطحند و فقط یوبینه که با پارتی بازی و بدون هیچ سرمایه ای اومده توی مدرسه.خوب داشتم میگفتم.
توی زنگ ناحار خوری یوبین که احساس تفاوت میکرد سر یک میز رفت و تنها نشت تا ناحارشو بخوره که این وسط لی مین هو پا میشه تا بره پیش یوبین بشینه که میبینه سونگ هیون که بعد از لی مین هو پولدارترین پسر در کره است میره و میشینه پیش یوبین و یوبین هم از اون استقبال میکنه اما لی مین هو که یوبین رو مال خودش میدونه میره بالای سر سونگ هیون و بهش میگه از اونجا بره ولی سونگ هیون فقط بهش سلام میکنه و از جاش هم بلند نمیشه که دوباره لی مین هو با عصبانیت میگه از اینجا بلند شو که این دفعه یوبین از جاش بلند میشه و میگه این به من مربوطه که سونگ هیون اینجا بشینه یانه(سریع پسر خاله شدش!)که لی مین هو کم میاره و از سالن ناحارخوری میزنه بیرون و به خودش میگه دیگه از دستت نمیدم تو مال منی! 

توی این حین جینهو به لی مین هو زنگ میزنه و میگه رئیس جمهور باهات کار داره و لی مین هو از مدرسه خارج میشه و میره توی قصر.وارد اتاق باباش میشه و میبینه که گااول (دختر عموش)پیش باباشه و اون ها بهم سلام میکنن و بعدش بابائه به لی مین هو میگه از این به بعد گاوول اومده کره و قراره اینجا درکره ادامه تحصیل بده و از فردا میاد توی مدرسه تو و قراره با هم توی یک کلاس باشین که لی مین هو اعصابش میریزه به هم و از باباش خداحافظی میکنه واز اتاق میره بیرون در این حین هم سریع گااول میره دنبالش و بهش میگه میدونم زیاد اذیتت کردم ولی حالا پشیمونم و میخوام با تو باشم که لی مین هو تو چشاش نگاه میکنه و میگه :مگه نگفتی دیگه نمیخوای منو ببینی و مگه بهم نگفتی ازم خوشت نمیاد ؟چرا دوباره بررگشتی؟میخوای دوباره اذیتم کنی ؟میخوای زندگی رو برام سخت کنی؟دیگه نمیزارم بازیم بدی!برگرد همون جایی که بودی و میزاره میره که گاول میگه من اشتباه فکر میکردم وقتی از تو دور شدم فهمیدم چقدر دوستت دارم و حالا برگشتم همه چیز رو مرتب کنم و میزنه زیر گریه که لی مین هو صدای گریه گااول رو میشنوه و چشاش پر اشک میشه ولی به روی خودش نمیاره و به راهش ادامه میده.... 

ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد