خلاصه قسمت ششم سریال سه پدر و یک مادر


امیدوارم از خوندن این قسمت لذت ببرین و خوشتون بیاد............  

 

                                

بدوئین برین ادامه مطالب و خلاصه این قسمت رو بخونین



 قسمت ششم:

 

خوب تا اونجا گفتم که قرار بود هاسون رو ببرن پیش مادرش و بدنش بهش و به نایونگ بگن که خودش از بچه اش مراقبت کنه که یکدفعه ای میبینن بچه تب داره و قرار میشه که اونو ببرن بیمارستان:  

  

  بعدش از اون طرف هم دوباره نایونگ میره توی خونه هایی که قرار بودش بفروشتش بخوابه که دوباره پسره میاد و مچشو میگیره که نایونگ دوباره میگه میخواسته امتحان کنه که این خونه ها چه مشکلی دارن و بعدش میاد که مثلا بگه وقتی ادم از خواب پامیشه گشنشه و باید چه چیزی بخوره به خاطر همین خوبه که بقل  تخت ها یخچال بزارن که به این بهونه نایونگ میاد کع کیکشو بخوره که پسره بهش میگه نمیخوای که همشو تنهایی بخوری که؟؟؟؟؟ 

نایونگ هم کیک و شیرشو با اون قسمت میکنه و با هم میخورن 

 

بعدش توی راه بیمارستان که میخواستن هاسون رو ببرن ...میان و کهنه بچه رو توی ماشین عوض میکنن که کواهنگ هی میاد کهنه بچه رو به سوهیون نشون میده و میگه این اصلا خوب نیست که بچه اسهال داره(گلاب به روتون!!!!!!!!

 

از اون طرف نایونگ و اون پسره(ببخشید که میگم پسره...اسمش در خاطرم نیست و از این به بعد بهش میگم رئیس جوان) کیک و شیرشون رومیخورن و نایونگ میخواد که بخوابه که رئیس جوان به نایونگ میگه  از این نمیترسی که با یه پسر توی یه اتاقی که نایونگ با خیال راحت میگه نه برای چی بترسم نگهبان ها هستن که رئیس جوان یکدفعه ای دسته کلید هارو به نایونگ نشون میده و میگه به اون ها گفتم که برن استراحت کنن که یکدفعه ای نایونگ گارد میگیره و با حالت دلرحمانه میگه من به تو غذا دادم که بخوری و باید ادای دین کنی  ولی رئیس جوان به حرف های نایونگ محلی نمیزاره و میره که نایونگ رو بوس کنه ولی نایونگ آرغ میزنه و رئیس جوان هم حالش بهم میخوره و بی نصیب کلشو میکشه کنار تا از بوی گند آرغ نایونگ خلاص بشه.... 

  

از طرف دیگه هاسون توی بیمارستان بود و قرار بود بهش امپول بزنن که پرستاره تازه کار بود و دو بار سعی کرد ولی نتونست رگ هاسون رو پیدا کنه که سه کله پوک اعصابشون بهم ریخت و میخواستن پرستار بیچاره رو بزنن که بلد نیست رگ بچه رو پیدا کنه ولی کیونگ تی جلوشونو میگیره و بالاخره به هاسون سرم وصل میکنن و سه کله پوک هم از اینکه خوب نتونستن از بچه نگهداری کنن اعصابشون بهم ریخته... 

 

بعد از اینکه سرم هاسون تموم شد سوهیون میره تا ماشینشو تمیز کنه(آخه زمانی که داشتن کهنه هاسون رو عوض میکردن گند زدن به ماشین و همه جا رو به کثافت کشیده بودن) 

 

بعدش نایونگ به تک تک سه کله پوک زنگ میزنه تا احوال بچه اش رو بپرسه که هیچکدوم از ترس نایونگ گوشیشونو جواب ندادن: 

 

بعدشم نایونگ به خاطر اینکه کارشو خوب انجام داده باشه و از الکی جایی تلپ نشده باشه میاد وتمام خونه هارو بررسی میکنه و مشکلاتشون رو مینویسه تا به مدیرشون بگه و مدیره هم اشکال هارو برطرف بکنه ....که در همین حین رئیس جوان از دوربین حرکات و کارهای نایونگ رو زیر نظر میگیره و وقتی که نایونگ میخواست بره بخوابه رئیس جوان دمای اتاق رو گرم تر کرد تا نایونگ سرما نخوره(چه مهربون

 

 توی خونه هم سه کله پوک دارن بچه رو میشورن که سوهیون داشت پشت بچه رو خشک میکرد که یکدفعه ای هاسون میرینه توی صورت سوهیون(حال بهم زنه!)که سوهیون کلی عصبانی میشه ولی کیونگ تی بهش میگه که خوردن کثافت بچه برای ادم خوشبختی میاره... 

 

این هم از قیافه ی هاسون بعد از گند زدن توی صورت سوهیون...(انگار نه انگار که اتفاقی افتاده

 

بعد از اون ماجرا سوهیون و کیونگ تی به کوانگ هی میگن که میلک(اسم سگشه)رو باید بزاره بیرون خونه تا دوباره هاسون مریض نشه که اونم اول حرفشونو گوش نمیده ولی بعدش دلش برای هاسون میسوزه و سگشو بیرون میبنده... 

 

فردا صبحش که نایونگ از خواب پامیشه میبینه کلی تغییر و تحول دارن توی خونه ها میدن که نایونگ اولش خوشحال میشه چون فکر میکنه رئیس جوان گفته که کار نایونگ هستش و نایونگ هم پول بیشتری بگیره ولی بعدش میفهمه که رئیس جوان گفته که این ها ایده های خودش بوده و نایونگ هم اعصابش بهم میریزه و به رئیس جوان میگه که ایده ی تو بوده؟که رئیس جوان بهش نیش خند میزنه و میگه دوست داری که بهشون بگم که تو شب ها اینجا میخوابی که نایونگ هم میترسه و دیگه هیچی نمیگه... 

 

از طرف دیگه هم سوهیون که اشتباهی به جای ۱۰۰ تا سهام خریدن ۱۰۰۰تا سهام خریده بود و قرار بودش که اخراج بشه برای اینکه قیمت همون سهام زیاد شده بود دوبراه به کارش برگشت و پیش رئیسش هم از اعتماد زیادی برخوردار شد و رئیسش هم بهش گفت به عنوان جایزه برو پیش دخترم و یک تابلو رو که خیلی دوست داری میتونی انتخاب کنی برای خودت که سوهیون هم از خداش بود که بتونه با دختر رئیسش رابطه داشته باشه و با اون ازدواج کنه و بتونه پولدار بشه...(خوب قیافه ی این دختر رو به ذهنتون بسپرین چون از اون رل اصلی های سریال  هستش.. 

  

و از طرف دیگه هم کیونگ تی که از کارش در حال اخراج شدن بود و توبیخ شده بود امروز رئیسش اونو بخشید...(البته اینو بگم که اون دختره که کیونگ تی رو دوست داره به رئیسش گفته این عشقی که من نسبت به کیونگ تی دارم باعث شد حرفشو گوش بدم و توبیخ بشم و حاضرم به پاش بمیرم که رئیسه دلش میسوزه و فقط میخواد که اون دو تا گزارش کار خودشونو بنویسن که دختره در حین گزارش نوشتن میاد مینویسه به خاطر عشقش حاظره هر کاری بکنه که کیونگ تی تعجب میکنه و به دختره محل نمیزاره ولی بعدش معلوم میشه که خود دختره رفته کارشونو به رئیسشون لو داده تا ابراز عشقشو به کیونگ تی بکنه....

  

از طرف هم نایونگ داره خونه میفروشه و مکان ها و جاهای خونه رو به خریدار ها نشون میده که یه پیر مرد و پیر زن روستایی که ظاهر خوبی رو ندارن میان که خونه ها رو ببینن و اگر خوششون اومد اونو بخرن اما رئیس نایونگ میگه که این ها روستایی هستن و اهل خرید نیستن و میخواد اون ها رو بندازه بیرون ونایونگ هم سرزنش میکنه که پیر مرده اعصابش میریزه بهم و میگه شما نباید صداتون رو سر یه خانم بلند کنید که رئیسه یکم گیج میشه ولی توی گوش نایونگ بهش میگه که سریعا به اون ها خونه رو نشون بده و بفرستشون که برن... 

اما پیر مرد و پیر زنه خونه رو که میبینن ازش خوششون میاد و میان خونه هرو میخرن که رئیس نایونگ کلی هنگ میکنه و از اون به بعد میفهمه نباید به ظاهر مردم نگاه کنه...(تمام زمین های اطراف اون خونه ها برای پیر مرده بودش...

 

توی خونه هم کوانگ هی داشتش به بچه داروهاشو میداد که یکدفعه ای ناشر کتاب هاش میاد در خونشون و وقتی کوانگ هی رو با یه بچه میبینه ناراحت میشه و فکر میکنه که بچه ی کوانگ هی هستش(آخه ایشون عاشق کوانگ هی هستن)اما کواهگ هی میگه اون بچه ی دوستشونه که مرده و قرار میشه که زنه بیاد و به بچه دارو شو بده ولی اون به زور میخواد به بچه داروهرو بده که گریه ی بچه درمیاد و کوانگ هی بچه رو از دست زنه نجات میده... 

  

از طرف دیگه هم نایونگ که شیر هاشو میگیره و میزاره توی یخچال تا وقتی که برگشت پیش هاسون دوباره اون ها بده تا اون بخورش به دوستش میگه که یکی از بسته های شیرش نیست که دوستش میگه شاید اشتباه شمردی و نایونگ هم قبول میکنه و داره از سالن رد میشه که یکدفعه ای بسته ی شیر یخ زده ی خودشو توی دست رئیس جوان میبینه که کلی هنگ میکنه و داد میزنه میگه نخورش که رئیس جوان از حرکت نایونگ تعجب میکنه و شیر هرو نمیخوره که نایونگ رئیس جوان رومیزنه و میگه چطور جرات میکنی که وسایل دیگران رو بخوری و رئیس جوان هم یه لبخند ملیح میزنه و معذرت خواهی میکنه ولی نایونگ خیلی خیلی عصبانی بودش و وقتی دوست نایونگ نایونگ رو از اون جا میبره رئیس جوان میگه اونو از کجا خریده خیلی خوشمزه بودش...

 

از طرف دیگه سه کله پوک وقتی کهنه هاسون رو عوض میکرن فهمیدن که بچه دیگه اسهال نداره و حالش خوب شده که همشون خوشحال میشن(البته در این بین کارهای چندشی و حال بهم زنی رو انجام میدن که ترجیح میدم بهتون نگم و حالتون رو بهم نزنم) 

 

فردا صبحش رئیس نایونگ که بهشون مطالب رو اموزش میداد تصادف میکنه و نمیتونه توی جلسه ی اون رو ز برای مردم سخنرانی کنه که رئیس جوان میاد وساطت میکنه و قرار میشه که نایونگ سخنرانی اون رو ز رو انجام بده که نایونگ هم به بهترین نحو ممکن کارشو انجام میده و همه از دستش راضی هستن که وقتی رئیسش خوب میشه میاد و زیر پایی برای نایونگ میگیره و نایونگ هم میخوره زمین و مچ پاش اسیب میبینه و رئیسه به نایونگ میگه که کور خوندی مه بتونی جای منو بگیری ...که رئیسش اونو میبره دکتر و قرار میشه که نایونگ بره خونه اش و استراحت بکنه... 

 

از اون طرف بابای نایونگ میره دم خونه ی دخترش تا اونو ببینه ولی همسایه اش میاد و بهش میگه که نایونگ خونه نیست و بابائه هم میره.(بابائه خیلی نامرده و کلی بدبختی سر نایونگ میاره ...من خیلی ازش بدم میاد) 

  

بعدش نایونگ کنار خیابون با دوستش منتظر اتوبوس هستن  که نایونگ بره خونش که یکدفعه ای رئیس جوان که داره از اونجا رد میشه جلوشون سبز میشه و میگه که من شما رو میرسونم که نایونگ کلی مخالفت میکنه ولی بالاخره راضی میشه که سوار ماشین رئیس جوان بشه و توی ماشین از اونجایی که رئیس جوان خیلی شوخ طبعه به نایونگ میگه که بوی پاش میاد که نایونگ هم پنجره ماشین رو میکشه پایین و کلی هم خجالت میکشه که بعدش رئیس جوان میگه شوخی کردم و ناراحت نشو و میرسونتش دم خونه و از اونجایی که پاش درد میکرد همونجوری داشت به سمت خونه میرفت که یکدفعه ای نزدیک بود که بیفته ولی رئیس جوان میگیرتش و نمیزاره که بیفته و نایونگ هم از اینکه رئیس جوان گرفتتش خجالت میکشه که در همین حین سه کله پوک میان دم در تا ببینن که نایونگ اومده یا نه که میبینن نایونگ با یه مرد اومده خونه و قیافه هاشون هم از روی عکس ها معلومه... 

 

خوب این قسمتش هم تمومید .... 

منتظر خلاصه ی قسمت بعدی باشید.....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد