خلاصه قسمت سوم سریال اولین عشق پرنس (پارت ۱)

خوب زود باشین برین ادامه مطالب و ادامه خلاصه رو بخونین

 

 


گون هی و هی می دارن توی یک پاتوق در بالی حال میکنن و با هم درباره ی کار کردن حرف میزنن که گون هی میگه اصلا کار کردن رو دوست نداره و حتی فکر کردن درباره اش حالشو بهم میزنه که در این حین فرستاده ی باباش میاد و گون هی کلی هنگ میکنه .گون هی هم مجبور شدش با اون فرستاده برگرده کره و وقتی رسیدش خونه اول میره پیش بابائه که بابائه یه سیلی خوشگل بهش میزنه و به گون هی میگه:توی ساهورو بهت اخطار دادم اما تو مستقیم رفتی بالی؟ 

گون هی جلوی باباش زانو میزنه و میگه:متاسفم پدر 

بابائه:چی فکر کردی؟همین الان کالج رو ول کن.بهر حال هیچی یاد نمیگری 

گون هی با حالت مظلومانه میگه:پدر! 

بابائه:دیگه منو پدر صدا نکن.احمق بی فایده.تو کارو از فردا شروع کن. 

گون هی:چی؟ 

بابائه:تو ناظر راهنماهای ما هستی 

گون هی:ناظر؟ 

بابائه:خیلی بیشتر از چیزیه که سزاوارشی.  

 

گون هی هم بعد از صحبت با باباش خیلی احساس بدبختی میکنه و میره روی تختش دراز میکشه و ریز ریز اشک میریزه. 

توی خونه یوبین اینا هم مامانه کلی داره به بچه اش غذا میده تا قوی بشه و بتونه منشی موفقی بشه .که یوبین میگه هنوز معلوم نیست اول منو برای منشی گری انتخاب کرده باشه  شاید میخواد بهم تلفن جدید بده که مامانه میگه نه امکان نداره ،توئ منشیش هستی وباید باهاش همکار بشی و خودتو بهش بچسبونی . که بابائه به یوبین میگه مگه تو نمیخواستی راهنما بشی که یوبین میگه من که قبول نمیشم و اون ها هنوز به من زنگ نزدن که یکدفعه گوشی یوبین زنگ میزنه و میگن برای راهنما شدن توی مرحله اول قبول شدی و حالا باید برای مصاحبه نهایی بیایی و میگن که برای مصاحبه بره پاتوق و اون هم قبول میکنه. 

از اون طرف هم گون هی با باباش میان پاتوق تا کارشونو شروع کنن.گون هی میره میشینه روی صندلیش واز اینکه ناظره اعصابش داغونه که یکی به نام اقای چونگ کونگ پیل(آه...لعنت بر این اسم های سخت)میاد و وظایف گون هی رو بهش میگه و بعدش پرونده راهنما ها رو میده بهش و میگه برای فرستادن راهنماهای تازه به بالی مصاحبه داریم. 

-گون هی:خوب؟ 

-کونگ پیل:شما باید مصاحبه کنید. 

-گون هی:تو برو ببین و بهترین هارو انتخاب کن. 

گونک پیل هم میگه باشه و میره. 

گون هی هم زنگ میزنه به جینهو وباهاش قرار ناهار میزاره که ناحار رو باهم بخورن و میاد منتظر اسانسور میشه و وقتی سوار اسانسور میشه یوبین از اسانسور بقلیش خارج میشه و اون ها همدیگه رو نمیبینن.  

 

یوبین مصاحبه اش رو انجام میده و از اون طرف جینهو داره کلی گون هی رو مسخره میکنه که ناظر شده و از گون هی معذرت خواهی میکنه که اساکو رو بهش نشون داده .  

فرداش یوبین میره فرودگاه پیشواز یه سو که از ژاپن برگشته و توی فرودگاه به یوبین زنگ میزنن و میگن توی مصاحبه قبول شده که کلی یه سو خوشحال میشه ولی یوبین زیاد نه که یه سو ازش میپرسه چی شده ؟که یکدفعه ای نشون میده این هادوتا توی رستوران فرودگاه نشستن و یوبین همه چیز رو تعریف کرده.که یه سو یکدفعه ای عصبانی میشه و میگه:مگه ارزوت این نبود که راهنما بشی؟مگه سه سال تلاش نکردی؟تونمیتونی ارزوهاتو برای یه مردول کنی!جای فکر کردن نمیمونه!تو حتما باید بیای بالی و راهنما بشی! 

که یه سو میبینه بازم یوبین داره به منشی شدن فکر میکنه که یه سو تهدیدش میکنه و میگه اگر نگی که راهنما میشی من همین جا لخت میشم و میرقصم که داشت لباس هاشو در میاورد که یوبین یکدفعه ای میگه باش راهنما میشم!  

از اون صرف گون هی میره شرکت باباش و اونجا کونگ پیل بهش میگه دو تا راهنما انتخاب کردم. 

-گون هی:اونا خوبن؟ 

-کونگ پیل:بلهَ دو قابل قبول هستن. 

-گون هی:حتما کارتو خوب انجام دادیَ حالا پرونده ها رو بزار اینجا و برو وکونگ پیل هم میره.گون هی هم میاد پرونده ها رو نگاه میکنه که یکدفعه ای عکس یوبین رو میبینه و میگه:آساکو(البته با لبخندی شیطانی) .بعدش کونگ پیل رو صدا میکنه و میگه فکر کنم یه مصاحبه نهایی لازمه .وگونک پیل میگه چی؟ 

از اون طرف یوبین و یه سو سوار موتورن و کلی دارن حال میکنن که به یوبین از طرف پاتوق زنگ میزنن و بهش میگن برای مصاحبه نهایی باید بیای پاتوق و یوبین هم قبول میکنه ولی از یه سو میپرسه که تو ۲ تا مصاحبه داشتی که یه سو میگه نه من فقط یکی مصاحبه داشتم.  

فرداش یوبین اماده شده و یه سو هم میاد دنبالش که با هم برن پاتوق . 

یوبین داخل اتاق مصاحبه میشه و گون هی هم قیافشو با دستش پوشونده و به یوبین میگه بشینه روی صندلی و یوبین هم میشینه رو ی صندلی و سلام میکنه. 

-گون هی:کیم یوبین اسم واقعیته؟ 

-یوبین:بله. 

-گون هی:واقعا...تا جایی که من میدونم اساکو است و دست هاشو از روی صورتش برمیداره و میگه خیلی وقته ندیدمت آساکو

 و یوبین یه جورایی شرمنده میشه و اخم میکنه که گون هی میگه:این قیافه دیگه چیه اساکو؟کار اشتباهی کردی؟اوه َدرستهَ توی ساهورو برای من خیلی کارها کردی!دنیا جای مسخره ایه نه؟بهم گفتی...چرا باید دوباره ببینمت و باهات صحبت کنم...که یوبین اه میکشه و سرشو میندازه پایین و گون هی میگه:طرز برخوردت وحشتناکه.تمام کاری که میکنی نشستن و افسوس خوردنه؟کیم یوبین ۵ امتیاز از دست دادی!چه کار خوبی برای ما میکنی؟به مهمان ها دروغ میگی یا سعی میکنی با اون ها لاس بزنی.این منو نگران میکنه.باشه . این مصاحبه است پس چند تا سوال مناسب ازت میپرسم.فکر میکنی من استخدامت میکنم یا نه؟چی فکر میکنی؟ 

که یوبین جوش میاره و میگه:بازی راه انداختی؟ 

گون هی:جواب پس میدی؟ده امتیاز از دست دادی.داری مصاحبه ات رو خراب می کنی.بهم جواب بده...باشه...اگر خیلی سخته چند گزینه ایش می کنیم.یک:فورا ردت میکنم!دو:رسما ردت میکنم. 

سه:با چند امتیاز ردت میکنم.چهار:وانمود میکنم استخدامت کردم اما بهر حال حذفت میکنم. 

یوبین که کفری  شده میگه:جواب میدم.جواب شماره  پنجه.قبل از اینکه کاری بکنی انصراف میدم و یوبین بلند میشه که از اتاق خارج بشه که گون هی میخنده و میگه:کاملا شگفت انگیزی اساکو.باز یه فرصت دیگه بهت میدم.که یوبین سر جاش وایمیسه و به حرف گون هی گوش میده.گون هی:برای اتفاقی که توی ساهورو افتاد معذرت بخواه ،روی زانو!اونوقت میفرستمت بالی.که یوبین می خنده و میزاره میره بیرون از اتاق.  

بیرون از اتاق یه سو ازش میپرسه چی شد؟قبول شدی؟که یوبین میگه بیا بریم که همون موقع گون هی از اتاق میاد بیرون و به کونگ پیل میگه این خانم از مصاحبه رد شدن و یوبین هم میزاره و میره بیرون پاتوق. 

یه سو به یوبین میگه:باید غرورت رو کنار میذاشتی. 

یوبین:چرا باید از اون ابله معذرت بخوام؟و اونجا یوبین و یه سو از هم خداحافظی میکنن و یوبین سوار اتوبوس میشه تا بره شرکت سونگ هیون. 

توی اتوبوس یوبین خیلی ناراحت بود و همه اش به حرف های گون هی فکر میکرد. تا اینکه میرسه به دفتر سونگ هیون و میره داخل اتاقش و میگه:سلام.من برای مصاحبه اینجام. 

-سونگ هیون:بفرمایید داخل. 

-یوبینهم میاد داخل اتاق و میپرسه:چرا ازم خواستی بیام اینجا؟ 

-سونگ هیون هم یه گوشی موبایل جدید بهش میده و میگه:بگیرش.مال تو باید خراب باشه 

یوبین هم تشکر میکنه و میاد که بره که سونگ هیون صداش میکنه و میگه:من خیلی سخت گیرم.اتفاق شنبه(همون جلسه شام رو میگه)باعث شد تصمیم بگیرم فرصتی بهت بدم .اما مطمئن نیستم که از عهده اش بر بیای.پس یک هفته امتحانت میکنم . مشکلی که نیست؟ 

-یوبین:ببخشید؟بعدش با خوشحالی میگه:نه مشکلی نیست. 

-سونگ هیون:آسون نیستش ها! 

-یوبین:سعی میکنم. 

-سونگ هیون:عالیه.فردا شروع می کنیم. 

-یوبین:باشه.فردا می بینمتون.و از اتاق یره بیرون و کلی ذوق میکنه ولی بعدش یادش میاد که کیفشو جا گذاشته و میره کیفشو بر میداره. 

بعدش هم یه سو و یوبین دارن مش ر وب میخورن که یه سو میگه:اون یارو گون هی عصبانیم میکنه.اون فکر میکنه کیه؟به چه جراتی شایسته ترین داوطلب رو رد می کنه؟ 

-یوبین:بتمن امروز واقعا عالی بود.با آستین بالا زده اش هی دستور میداد.خیلی خیلی عالی بود.میرم یه بتمن مثل خودم بسازم.مطمئنم توی امتحانش قبول میشم. 

-یه سو:پس باشه.یوبین ما داره سعی میکنه قلب مردا رو بدست بیاره.من میرم بالی خوش بگذرونم.چیزی که همیشه دوست داشتم. 

که مامان و بابای یوبین میان داخل مغازه م ش روب فروشی و میشینن بغل یه سو و یوبین.که مامانه که خیلی خوشحاله میگه من مطمئن بودم تو رو استخدام میکنه.بعدش یوبین میگه:هنوز کارم قطعی نشده.یک هفته آزمایشی می مونم. 

از اون طرف هم سونگ هیون و مامانش دارن توی خونه چایی می خورن که مامانه میگه:باید خیلی دوستش داشته باشی که استخدامش کردی؟ 

سونگ هیون:فقط بهش یه فرصت میدم!(آره جون خودت کلک!)  

اینم از این قسمت منتظر بقیه خلاصه هم باشید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد