خلاصه قسمت دوم سریال اولین عشق پرنس (پارت ۱)

برید ادامه مطالب و خلاصه این سریال قشنگ رو ببینید. 


-گون هی:هی! و یوبین محل نمبزاره ومیره که گون هی جوش میاره و میره دست یوبین رو میگیره. 

-یوبین:چیه؟!  

-گون هی:واقعا ازار دهنده ای !سعی داری چیکار کنی؟(بدبخت فکر میکنه که دیشب اتفاقی بینشون افتاده) 

-یوبین:سعی دارم چیکار کنم؟ 

-گون هی:منو مسخره کردی!نباید اینجا جوش بیارم؟ 

-یوبین:تو ابلهی که دنبال اون افتادی 

-گون هی میگه چرا تو...؟ که یکدفعه یوبین میزاره و میره و گون هی هم میخواد دنبالش کنه که یه سو که با ظرف ماهی بودش از قصد میاد و با گون هی برخورد میکنه و در این زمان یوبین میره. 

    از طرفی هم بابای گون هی که رئیس پاتوق هستش در راه اومدن به پاتوقه!(گاو گون هی زایید!) 

از طرف دیگه هم گون هی داره با جینهو توی استخر پاتوق شنا میکنه که یکی میاد وبهش میگه رئیس داره میاد پاتوق که گون هی هول میکنه و به جینهو میگه من میرم توی شهر و وقتی بابام رفت بهم زنگ بزن.

   از طرف دیگه هم یوبین با یه سو خداحافظی میکنه و سوار تاکسی میشه که بره و شهرو بگرده که یکهو گون  هی از پاتوق میاد بیرون ومیبینه که باباش داره از ماشین پیاده میشه و بخاطر اینکه باباش اونو نبینه میره و میشینه توی تاکسی که یوبین توش بود و به راننده میگه حرکت کنه و یوبین بیچاره هم کلی میگه که از ماشین بره بیرون ولی گون هی میگه من برای این کارا وقت ندارم و به تاکسی میگه حرکت کنه(البته خود گون هی هم از اینکه با یوبین هستش اصلا خوشش نمیاد!) 

    گون هی هم توی تاکسی از یوبین(آساکو)میپرسه که این تاکسی کجا میره ؟ و یوبین جوابشو نمیده بار دوم با داد از یوبین همین سوال رو میپرسه  که یوبین میگه"داد نزن. گردش منه.نه تو 

-گون هی:چی؟پس من پولشو میدم .باشه؟ 

-یوبین:چرت پول تو رو بگیرم؟من شیندوکو(اسم شهر همون اطرافاس)پیاده میشم پس بعدش تو توی راه خودتی. 

-گون هی:عالیه . منم قصد داشتم همون جا برم.خب...اسم واقعیت چیه؟آساکو؟اون خانم ژاپنی توی اون شعر مشهور؟من و شاعر هر دومون هیچوقت اساکو رو ندیدیم. 

-یوبین باعصبانیت میگه:میخوای به راننده بگم برگرده پاتوق؟ 

-گون هی:چی؟ 

-یوبین:ساکت باش و بزار ارامش داشته باشم.(اینجا هم دلم برای گون هی میسوزه دختره خیلی پرروئه) 

بعدش گون هی و یوبین میرسن شهر و یوبین پول تاکسی رو میده ولی گون هی میخواست حساب کنه که میبینه کیف پولشو نیاورده و زنگ میزنه به جینهو ولی میبینه در دسترس نیست. و یوبین هم بدون هیچ محل گذاشتنی میزاره و راه خودشو میره 

 گون هی:هی آساکو!صبر کن...بیا نمیشنوی...ومیدوئه ومیره بازوی یوبین رو میگیره و یوبین هم میگه ولم کن و باکیفش میاد و گون هی رو میزنه و میبینه گون  هی سرش زخمی شده و کلی قیافه ناراحت میگیره.و میاد و زخمشو ضد عفونی میکنهو به گون هی میگه باید پولشو بهش بده و گون هی هم قبول میکنه بعدش گون هی میگه آساکو گشنمه بیا بریم یه چیزی بخوریم و یوبین هم میگه چرا باید برات غذا بگیرم و گون هی میگه من یه مریض بی پول هستم!ولم میکنی اینجا بمونم؟بیا سوشی بخوریم و با هم میرن رستوران البته رستوران برای خوردن رشته(بیچاره گون هی که تا حالا رشته نخورده اون یه پرنسه!)

    

 

خلاصه  اینکه هی گون هی میگه من رشته دوست ندارم .من غذای بیکلاس نمیخورم و...که یوبین میگه چه بخوری چه نخوری باید پولشو بهم بدی که گون هی هم مجبور میشه غذاهر وبخوره. 

بعدش یوبین گون هی بیچاره رو میبره توی جنگل تا به گوسفندان غذا بدن(مثلا این براش یه نوع تفریحه ِواقعا ضایع است) 

بعدش یوبین بهش میگه ازم عکس بگیر ولی گون هی از پای یوبین عکس میگیره و یوبین برای تلافی کردن میاد یه گلوله ی برفی توی صورت گون هی میزنه و کلی برف بازی میکنن(البته گون هی در حال یخ زدنه) 

 

  

بعد از برف بازی گون هی به یوبین میگه توتا حالا خارج نبودی ؟و یوبین میگه برای چی؟گون هی:آخه فقط عکس میگیری،بیا دنبالم،ببین.

بعدش بلاخره جینهو گوشیش در دسترسه و گوشیشو جواب میده و گون هی ازش میپرسه که بابائه رفته یا نه که جینهو میگه امشب قراره که بره و گون هی میگه بیا به پارک سورتمه سواری و کیف پولم رو بیار.

بعدش یوبین و گون هی میان که سوار سورتمه بشن که مسئول سورتمه به گون هی میگه این سورتمه خرابه توی پیچ ها باید مراقب باشین ولی چون یارو به ژاپنی حرف میزد گون هی نفهمید که داره چی میگه و یوبین از گون هی میپرسه که اون چی گفت؟

گون هی:نمی تونی ژاپنی حرف یزنی و وانمود کردی ژاپنی هستی؟دیشب بدون اینکه بدونی دوستم چی گفت گذاشتی بیام تو؟

یوبین:مگه چی گفت؟که گون هی میگه بی خیال بیا سوار سورتمه بشیم.

توی سورتمه سواری هر دو تاشون  کلی حال میکنن که البته سرعتشون خیلی زیاده وهمه اش یوبین میگه ارومتر برون ولی گون هی همش سرعت سورتمه رو زیاد میکنه که سر پیچ که میرسن تعادلشون بهم میخوره و از سورتمه میفتن و بعدش گون هی به جینهو زنگ میزنه و بهش میگه بیاد کمکش ولی اونجا خیلی سرد بود و اون ها برای اینکه یخ نزنن یه چاله درست میکنن و توش میشینن. 

 

 

بعدش گون هی از یوبین میپرسه:راستش رو بهم بگو 

-یوبین:درباره چی؟ 

-گون هی:واقعا وحشتناک بودم؟(درباره ی اون شبی که رفته تو اتاق یوبین داره ازش میپرسه) 

-یوبین با حالت اینکه داره گون هی رو مسخره میکنه میگه:خدای من! 

-گون هی:بهم بگو.این اولین باره و من باور ندارم 

-یوبین:کاملا م س ت اومدی و افتادی روی تخت  

گون هی با حالت تعجب میگه:چی؟واقعا؟پس چرا اون هارو به دوستام گفتی؟ 

-یوبین:چون بهم اهانت کردی 

-گون هی هم با عصبانیت میگه:تو کوچولو... 

بعدش جینهو با هی می میان و میبینن که گون هی با یوبینه کلی تعجب میکنن 

بعدش میرن چشمه ی آب گرم تا یخشون وابره که گونهی توی استخر از جینهو میپرسه:پس امشب بابام میرهپس میتونم بعد از شام برگردم؟ 

-جینهو:آره.هی . وقتی دیدم آساکو وایساده تقریبا دلم براش سوخت . 

از اون طرف توی قسمت زنونه یوبین میاد میشینه توی اب که هی می بلند میشه که از اونجا خارج بشه ولی به یوبین میگهدروغ گفتن هم استعداد هستش اما نباید به هر کسی دروغ بگی ! 

وقتی هی می میره جینهو میاد و با گون هی درباره ی یوبین حرف میزنن که یوبین همه ی حرف هاشونو میشنوه و ناراحت میشه و لباس هاشو میپوشه تا بره توی قسمت مردونه(البته حرف هایی که جینهو به گون هی میگفت این بود که یوبین داره از روی نقشه پیش میره و میخواد به تو نزدیک بشه ولی گون هی همه اش میگه من توی تاکسی اون پریدم ) 

که یوبین میاد و با ظرف میزنه توی سر جینهو و بهش میگه چرا حمام توی چشمه اب گرم وقتی شخصیتت احتیاج به تمیزکاری داره ؟که گون هی میبینه اوضاع خیته و میاد از یوبین طرفداری میکنه که یوبین به گون هی میگه تو یکی اصلا بهتر نیستی و بعدش یوبین با ناراحتی از استخر خارج میشه. 

بعدش یوبین داره سوار تاکسی میشه که برگرده پاتوق که گون هی میاد و بازوشو میگیره و بهش میگه عصبانی هستی؟ 

-یوبین:ولم کن 

-گون هی:تو خودت خیلی معصوم نیستی !تو همه چیزو شروع کردی! 

و یوبین هم بهش محل نمیزاره و سوار تاکسی میشه و میره اما انگشترش میفته جلوی گون هی و گون هی هم اونو برمیداره ویوبین توی تاکسی تازه میفهمه که انگشترش رو گم کرده.  

بعدش یوبین رو نشون میده که رسیده پاتوق ومیبینه که یه سو داره یکی رو بدرقه میکنه که یوبنی از یه سو میپرسه اون رئیسه؟ ویه سو هم میگه اره اون پدر پرنسه. 

-یه سو:هی َچی شد؟تاکسی رو با اون شریک شدی؟ 

-یوبین هم لب و لوچه اش رو کج و ماوج میکنه و میگه:حرف اون احمق رو نزن امشب اخرین شبیه که اینجام پس یخوام خوش بگذرونم!امشب چه خبره؟چیز جالبی هست؟ 

یه سو:البته 

بعدش نشون میده که یوبین توی سیرکه و کلی داره حال میکنه که یکدفعه ای گون هی دستشو میزاره روی بازو یوبین و بهش میگه بیا دنبالم و اونو با خودش میبره توی لابی هتل و اونجا یوبین به گون هی میگه هنوزم چیزی داری بگی؟ 

گون هی بیچاره هم که میخواست انگشتر یوبین رو که پیدا کرده بود بهش پس بده میگه:چیزی دارم بهت بدم و یوبین فکر میکنهکه گون هی میخواد پول بهش بده و به گون هی میگه:بزار بگیم من برات رشته خریدم لازم نیست پولشو بدی 

گون هی:هی!آساکو!(البته با حالت تعجب میگه) 

یوبین:امشب شب آخریه که اینجام َپس می خوام اوقات خوشی داشته باشم .پس دیگه تعطیلاتم رو خراب نکن 

گون هی:چی؟من تعطیلاتت رو خراب کردم؟ 

یوبین:این کارو نکن(منظورش همون پول دادنه).دلیلی براش نیست. 

گون هی:میخواستم همه چیزو ندید بگیرم .مراقب باش با کی شروع می کنی 

یوبین:فکر میکنی خیلی عالی هستی؟ 

گون هی:بله که چی؟ 

یوبین هم که بابای گون هی رو میبینه که داره داخل لابی هتل میشه(برگشت بابائه بخاطر اینه که برف شدیدی اومده و راه ها بسته است) میاد و دور گون هی میچرخه و ازش تعریغ میکنه که چقدر عالیه و بعدش میاد به بابای گون هی سلام میکنه و گون هی برمیگرده ببینه داره یوبین به کی سلام میکنه که باباشو میبینه و بابائه گون هی رو می بینه و بهش میگه تو گون هی!اینجا چیکار میکنی؟و گون هی هم با حالت اینکه زبونش گرفته به باباش سلام میکنه و یوبین هم یه لبخند با حالت تمسخر به گون هی میزنه و میره 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد