قسمت ششم داستان با من بمان(نگرانی شیرین)


خوب بیشتر از این منتظرتون نمیزارم بدوئین برین ادامه مطالب و ادامه ی داستان رو بخونین  




 این قسمت: 

نگرانی شیرین

 

 بعد از این یوری چشم هاشو باز میکنه  و از اینکه میبینه توی بقل سونگ مین هستش تعجب میکنه و سریع خودشو از بقل سونگ مین میکشه بیرون و با حالت متعجب میگه تو اینجا چیکار میکنی؟که سونگ مین که نگران بود از یوری میپرسه که حالش خوبه یا نه؟ 

یوری هم با تعجب میگه من حالم خوبه و بعدش به همسایه هاش که توی اتاق خوابش بودن با تعجب نگاه میکنه که یکدفعه ای در همون حین یوری خون دماغ میشه و سونگ مین هم سریع از جاش بلند میشه و میره شونه های یوری میگیره و با حالت ترس میگه  تو حالت خوبه ؟که یوری هم که از خون دماغ شدن خودش خبر نداره با حالت عصبانی میگه من خوبم ولی سونگ مین به یوری میگه داره از دماغش خون میاد که یوری تعجب میکنه و سونگ مین هم که خیلی ترسیده بود یوری رو بقل میکنه و میبرتش توی ماشینش تا اونو ببره بیمارستان... 

توی بیمارستان ی که خود یوری اونجا کار میکرد بردش و دکتر به سونگ مین گفت خون دماغ شدن به خاطر کار زیاد هستش و باید بیشتر استراحت بکنه که سونگ مین هم میره و از دوست های یوری میپرسه که چرا یوری زیاد کار کرده که دوستاش میگن الان دو شبه که بیداره و نتوسته بخوابه و دیروز قرار بود بگیره و بخوابه ولی کل مدت مراقب شما بود که سرما خورده بودین و حالتون بد بود.و به خاطر همین فرصت استراحت کردن نداشت که سونگ مین ناراحت میشه و میره اتاقی که یوری اونجا استراحت کرده بود و از پشت در به یوری نگاه میکرد و یکدفعه ای سریع رفت اتاق رئیس بیمارستان و بعد از اون هم تلفنی با استاد های فردای یوری صحبت کرد و بعدش رفت پیش یوری و اونو سوار ماشینش کرد تا برسونتش خونه و نزدیکای خونه رسیدن که یکدفعه ای سونگ مین به یوری میگه احتیاجی نیست که فردا به سرکار بری و دانشگاه هم بیخیال بشو و برای خودت استراحت بکن که یوری خیلی خوش حال میشه و توی این حین به خونه یوری رسیدن که یوری  از ماشین خارج میشه ولی یکدفعه ای به سونگ مین علامت میده که شیشه ماشینشو بکشه پایین و اون هم شیشه هارو میکشه پایین و توی چشم های سونگ مین نگاه میکنه و میگه من هنوز اسمتو نمیدونم...که سونگ مین بهش لبخند میزنه و میگه فردا ۶ بعد از ظهر میام دنبالت تا با هم بریم بیرون و سریع گازشو میگیره و میره... 

که یوری این حرکت سونگ مین که میبینه لب هاشو گاز میگیره و زیر لب میگه پسره ی ......قبل از اینکه جمله اش رو کامل کنه نیش هاش باز میشه ویکدفعه ای  میگه پسره ی باحال .... 

 

تمومید............... 

امیدوارم خوشتون اومده باشه .. 

منتظر ادامه ی داستان باشید......