ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بدوئین برین ادامه مطالب و داستان رو بخونین:
این قسمت:
خواب سنگین
سونگ مین لباس هاشو میپوشه و از اونجایی که راننده اش اومده بود میره بیرون تا سوار ماشین بشه که سوار ماشین میشه و وقتی ماشین داره حرکت میکنه یکدفعه ای میبینه یوری اومده بیرون بیمارستان و داره رفتن ماشینشون رو نگاه میکنه که یکدفعه ای سونگ مین به راننده اش میگه دور بزنه و بره دم در بیمارستان که راننده اش هم همینکارو میکنه که یوری یکدفعه ای هنگ میکنه و فکر میکنه که سونگ مین حالش بد شده که سریع میدوئه و میاد پایین پله ها و میاد که بره در ماشین رو باز کنه که یکدفعه ای سونگ مین از ماشین پیاده میشه و میره یوری رو بقل میکنه که یوری کلی هنگ میکنه و بعدش به یوری میگه بابت همه چیز ازت ممنونم و بعدش میره توی ماشین میشینه و شیشه رو میکشه پایین یه نگه با محبت به یوری میندازه و به راننده اش میگه حرکت کنه و میره ....ولی هنوز یوری همونجا وایساده و هنوز توی شک بقل کردن سونگ مین بودش اما یکدفعه ای حواسش رو جمع میکنه و میره داخل بیمارستان.... از اون طرف هم بدبخت باید شیفت میموند و اونم خیلی خسته بود ولی طاقت اورد و ساعت 6 صبح هم رسید خونه و رفت خوابید....
و به خاطر اینکه خیلی خسته بود دانشگاه نرفت .....اما سونگ مین از اونجایی که دانشگاهش نزدیک دانشگاه یوری بود و فهمید که یوری دانشگاه نیومده تصمیم گرفت که بره خونه ی یوری و اونو غافلگیرش کنه که میره خونه ی یوری و کلی زنگ خونه اش رو میزنه که میبینه یوری درو باز نمیکنه که سونگ مین نگرانمیشه و از همسایه ها میپرسه که یوری خونه است یا نه ؟که یکی از همسایه ها میگه من مطمئنم که ساعت 6 صبح اومد وخونه و از خونه هم خارج نشده که یکدفعه ای سونگ مین در خونه ی یوری رو میشکونه و توی خونه دنبال یوری میگرده که میره توی اتاق خواب یوری و میره سر یوری رو توی دستش میگیره و میگه یوری بیدار شو که یکدفعه ای یوری چشم هاشو باز میکنه و از اینکه میبینه توی بقل سونگ مین هستش تعجب میکنه!
این قسمت هم تمومید امیدوارم از این قسمتش خوشتون اومده باشه...........
من دوشنبه بقیه ی داستان رو مینویسم....
منتظر ادامه ی داستان باشید...